اولين فرزند ما

دومين قدم ما:
امروز رفتم مطب دكتر اميني.عشقم كار داشت و مجبور شدم تنها برم.اونجا پر از خانومايي باردار و غيرباردار بود.
ساعت 12:45 نوبت داشتم ساع 3 نوبتم شد.
يه اضطراب شيرين داشتم. يه حس نماشناخته. هم ترس هم اشتياق و خوشحالي
نوبتم شد حالم اينقدر منقلب بود كه نتونستم همه سوال هايي كه تو ذهنم بود رو بپرسم.
دكتر معاينه كرد و بعد هم دارو و تست و آزمايش نوشت.
يادمه فقط دوتا سوال كردم خانوم دكتر مشكلي ندارم؟
نه مشكلي نيست
ميشه كاري كرد كه دوقلو باردار شد؟(اخه من عاشق بجه هاي دو قلو هستم)
ميشه اما بايد ژن دوقلو زايي هم داشته باشي.
اومدم خونه و همه چيز و براي همسر جان تعريف كردم. شبم اماده شديم رفتيم خونه مامانم مهمون داشت
1394-3-7

 1394-3-1 : اولين قدم

چند روزي بود كه با پدرت تصميم گرفته بوديم ني ني دار بشيم. شور و شعف خاصي داشتيم همراه اضطراب. مخصوصا پدرت.
براي همين من شروع كردم به تحقيق و پيدا كردن يه دكتر خوب كه هم راهنماييمون كنه هم اينكه حاذق باشه.
بالاخره يه دكتر خوب پيدا كردم. دكتر شهناز اميني.
زنگ زدم و وقت گرفتم.براي 7 خرداد وقت داد. دلشوره عجيبي دارم.